ضیا فت الله

 

یک دانه برنج . . .

به ظاهر شاید هیچ مشکلی رو حل نکنه و شکم هیچ گرسنه ای با این یه دونه برنج سیر نشه. ممکنه وقتی زیر پاهامون یک دانه برنج ببینیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم ! اما حداقل شکم یه مورچه رو سیر می کنه. اگه همین یه دونه برنج رو بکاریم، می شه یه نشاء برنج و بعد به ده ها دانه ( خوشه) تبدیل میشه . کشاورزهای زحمتکش برنجو درو می کنند و تو کارخونه آماده می شه.

 میشه حالا یه مشت برنج رو  آرد کرد و باهاش نون برنجی درست کرد. این یه دونه برنج رو وقتی تو دهان مورچه دیدم که با چه زحمتی به خونه اش می بره ، کمی با خودم فکر کردم چرا یه انسان با این همه توانمندی ، با قوه ی عقل و فهمش نتونه کاری کنه...؟؟؟

بارها از خودم پرسیدم برای چی به دنیا اومدی... که زندگی کنی ... همین ...!؟!

از استاد عزیزم یاد گرفته بودم که همیشه جواب سوالهای خودمو رو کاغذ با شماره بنویسم و هر جا مخم قفل کرد از اهل فنش کمک بگیرم.

 فقط خوردن و خوابیدن و درس خوندن و ... که نشد انسانیت !

 عشق الهی پس چی میشه . چرا من نباید بتونم با خدای خودم عشقبازی کنم. چرا من نباید به تعالی برسم . چرا من نباید تلاش کنم. 

وقتی اشکهامو دید .آروم آروم نوازش خدا شروع شد . آروم اشکهامو پاک کرد و بهم گفت: تو می تونی عاشق باشی.

گفتم: الان بهم بگو، چطور ثابت کنم.

آروم تو گوشم زمزمه کرد: سجده کن . . .

و این پیامک از صبای گلم یادم نمی ره : انسانی که در برابر خداوند زانو بزند و سجده کند. در برابر هر مشکلی می تواند بایستد .

امیدوارم همیشه شاد و سلامت و استوار باشید و منو تو ربنای سبز دستهاتون و دعای سحر فراموش نکنید.   دوستدار همیشگی شما خوبان   رنگین کمان

 ماه رمضان امسال هم تو یه چشم بر هم زدن رسید و کم کم کوله بارشو جوع می کنه. امیدوارم آخر بهار قرآن شاد و با دست پر باشیم.  امیدوارم خداوند گناهامونو ببخشه و مهمتر از همه توبه کنیم و هیچوقت با یاری خداوند سمت گناه نریم. شبهای قدر نزدیکه عزیزان منو به یاد داشته باشید.

وقت سحر و افطار منو دعا کنید.   

یا علی